رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

برای دوتا عشقم

وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، كویر دلم گلستان شد وقتی تو آمدی قلبم  پر از عشق شد زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد تو مانند بارانی بر روی من باریدی و تن خسته  مرا پر از عشق كردی تو مانند گلی در باغچه ی قلبم روییدی و قلب  مرا گلستان عاشقی كردی تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل مرا پر از نور عشق خودت كردی تو با گرمای وجودت آسمان  دلم را گرم گرم كردی وقتی تو آمدی احساس میكردم دنیا مال من است، چون تو دنیای منی تو همان امید زندگی منی كه آمدی تو كه آمدی همه ی تلخی ها در صحنه قلبم سوخت و از بین رفت تو كه آمدی تمام خاطرات گذشته رااز دفتردلم سوزاندم تا با تو خاطرات جدیدی ثبت کنم   ...
6 آذر 1390

مامانی سرما خورده

                              صبح که از لالا بیدار شدم دیدم یکی یه چیز سفید رو دهن و بینیش زده و داره تو خونمون برا خودش می گرده اول صدامو در نیاوردم تا ببینم کیه و چیکار می کنه،یه خورده که دقت کردم  دیدم ااااااااااااااااااااا لباس مامانی رو پوشیده با خودم گفتم این کیه که لباس های مامانی رو پوشیده و دور دهنش یه چیز سفید بسته تا من نشناسمش و می خواد وانمود کنه که مامانیه،گفتم بزار بیاد نزدیکتر موهاشو می کشم تا بدونه که نباید لباس مامانیم رو می پوشید و من قول نمی خورم مامان خودمرو می خو...
6 آذر 1390

پییانیست کوچک

   عکس یه موزیسین کوچولو که می خواد با نواختن پیانو مهمون هارو سر گرم کنه. این نت های من کو می خوام یه قطعه ی شادبزنم تا همه نانای کنند خوشتون اومد خوب زدم   الاهی مامان فدای نگاه ناز و دست های توپولت بشه ...
6 آذر 1390

برای فرداهای پسر نازم

آیا به یاد می آوری زمانی را که... آیا به یاد می‌آوری زمانی را كه...     همچون یك بقچه‌ی كوچولوی سرشار از عشق بودی؟!     و حالا ... آیا به یاد می آوری زمانی را که... آیا به یاد می‌آوری زمانی را كه...     همچون یك بقچه‌ی كوچولوی سرشار از عشق بودی؟!     و حالا ...     به اندازه‌ای قد كشیده‌ای كه بتوانی در یخچال را باز كنی و ظرف‌ها را جا‌به‌جا نمایی و در پارك، سوار انواع وسیله‌های بازی شوی....     آیا به یاد داری زمانی را كه...  ...
5 آذر 1390

داستانک

دروغهای مادرم ...   "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت. ............................................................................................ ................................................................ دروغهای مادرم ...   "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.   زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به ...
5 آذر 1390

نقاشی درخت نارگیل کودکان با چاپ کف پا

  ابتدا بر اساس اندازه ی پای فرزندتان کاغذ مناسبی را انتخاب کنید . قسمت تنه ی درخت را با استفاده از انگشتان دست فرزندتان نقاشی کنید . کف پای فرزندتان را به رنگ آغشته کنید و به او کمک کنید که با چاپ کف پا بر روی برگه کاغذ ، برگ های درخت نارگیل را چاپ کند . حال با انگشت شصت دست کودکتان نارگیل های آویزان از درخت را چاپ کنید . حتما با انجام این کار موجبات شادی و خوش حالی فرزندتان را در خانه فراهم می کنید . امیدوارم که لذت برده باشید . ...
4 آذر 1390

تبریزمه آلود

سلام ،چند روز بود که از ساععت 12 شب تا صبح یه مه غلیظ همه جا رو می گرفت ،تا جایی که من یادم می یاد تو تبریز بی سابقه بود بعضی شب ها مه از بس غلیظ بود که وقتی از پنجره بیرون رو نگاه می کردیم حتی خونه های اون طرف کوچه دیده نمی شد.بلاخره امروز مه جاشو داد به برف و باد و دوباره تو پاییز برف زمستونی همه جارو سفید پوش کرد و تبریز مه الود تبدیل شد به شهر سفید یخی. بارش برف امروز باعث شد که بابایی مسیر یک ساعته دانشگاه تا خونرو تو 5 ساعت بیاد و مامانی هم که عصر رفته بود خرید مثل لاک پشت رانندگی می کرد چون زمین نیمه یخ بود و ماشین ها لیز می خوردن و تو مدتی که مامان نبود من هم پیش بابا احد بودم و داشتم بابا احد رو با شیرین کاری ها و بازی های...
4 آذر 1390

گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد

پيری برای جمعی سخن میراند...   لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.   بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.   او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.   او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟ ...
4 آذر 1390